مردی که غذاهای مشکوک نمی خورد

مردی که غذاهای مشکوک نمی‌خورد

منوچهر ستوده 103 سال عمر کرد و راز عمر خود را در 99 سالگی نخوردن غذای مشکوک عنوان کرده و گفته بود: «هنوز کالباس، سوسیس، پیتزا و «غذاهای مشکوک» نخورده ام و از شهر تهران هم گریزان هستم.»

به گزارش تیتروز، هفت سال پیش، بیستم فروردین 1395 منوچهر ستوده، ایران شناس و پژوهشگر پیشکسوت در 103 سالگی بدرود حیات گفت. او در 28 تیر 1292 در تهران متولد شد. پدرش خلیل نام داشت و در بازارچه سرچشمه، کوچ صدیق الدوله از بخش اودلاجان از محله های قدیم تهران زندگی می کردند. خانواده اش اصالتاً اهل مازندران بودند. او تا چهارسالگی در محله سرچشمه زندگی کرد. در هفت سالگی به مدرسه ابتدایی آمریکایی رفت و دوره شش ساله ابتدایی را در این مدرسه گذراند. در دوران تحصیل در دبیرستان البرز کتابدار کتابخانه دبیرستان نیز بود. سال 1313 وارد دانشسرای عالی شد و نزد استادانی چون سیدمحمد مشکوه و علی اکبر شهابی درس خواند. نخستین مقاله خود را در 1315 درباره «مطالعات تاریخی و جغرافیایی – مسافرت به قلعه الموت» نوشت.

ستوده در سال 1317 مدرک لیسانس خود را در رشته ادبیات فارسی گرفت. در همین دوره، در اداره فرهنگ گیلان و دبیرستان شرف تهران تدریس می کرد. در سال 1329 از رساله دکتری خود زیر نظر استاد بدیع الزمان فروزانفر با عنوان «قلاع اسماعیلیه در رشته کوه های البرز» دفاع کرد. در سال 1330 بنا به دعوت انجمن «فولبرایت» برای سفر مطالعاتی به آمریکا رفت. او در سال 1331 به عضویت جامعه ملی جغرافیای آمریکا درآمد و در سال بعد به عضویت انجمن ایران شناسی به ریاست ابراهیم پورداود درآمد. ارتقا به درجه استادیاری دانشگاه تهران و بعد دانشیاری و انتقال به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و عضویت در گروه تاریخ و سرانجام ارتقا به درجه ی استادی در سال 1354 از جمله اتفاق های زندگی او بود.

17 روز پای پیاده تا اردبیل

ستوده اگر چه تدریس در دانشگاه تهران را از سال 1335 آغاز کرد، اما همواره وجه پژوهشی او برجسته بود. او از زمره دانشگاهیان یا پژوهشگران «پشت میزنشین» نبود. بخش های عمده ای از پژوهش های او مبتنی بر پژوهش های میدانی بود.  رنج سفر به نقاط مختلف ایران را تحمل می کرد تا حاصل پژوهش هایش مستند به مشاهدات و تاییدات شخصی اش باشد. در جوانی فاصله تهران تا اردبیل را در مدت 17 روز با پای پیاده طی کرده بود. او بسیاری از قله ها، کوه ها و دشت ها را زیر پا گذاشته و کتاب 10 جلدی «از آستارا تا استرآباد» را از مجموع این تجربه ها نوشته است.  ستوده همچنین در خطه شمال کشور پژوهش میدانی انجام داده و در مدت 24 سال، تمام این منطقه را دیده و بناهای تاریخی آن را ثبت کرده بود.

 او در این زمینه گفته بود: «اساسا کار من «میدانی» بوده است، قدم با قلم باید همکاری کند. نشستن پشت میز در یک اتاق، کسی را جغرافی دان نمی کند. من و ایرج افشار تمام ایران را بخصوص مناطق مورد مطالعه خود را ده به ده و شهر به شهر رفتیم و دیدیم. این ها را تا نبینی احساس نمی کنی. من در اروپا هم حدود 30هزار کیلومتر راه رفتم و چرخیدم. باید قدم را با نوشته هایی که می خواهیم جمع آوری کنیم، همراه کنیم. کسی فقط با خواندن کتاب، به جایی نمی رسد. این ها بدبختی است که افراد یک گوشه می نشینند و فقط کتاب می خوانند.»

هرچه می رفتیم راه بود

  این جغرافیدان در کتاب «البرزکوه» نوشته است: «به جاده چالوس افتادیم، جاده ای چارواداری بود، هنوز به دستور رضاشاه ماشینی نشده بود و از اتومبیل در این راه خبری نبود به خلاف امروز که هر دقیقه سی ماشین در حال آمد و رفت است. از میدانک و سرخه در و گرمو گذشتیم و از حسنک در و ملک فالیز درآمدیم و از نسا که فقط یک کوره آهن پزی داشت گذشتیم و به شاه پل و وله رسیدیم و از وله راه را گرداندیم و به طرف کهنه ده و آزادبر رو آوردیم. در آزادبر شب را ماندیم و مهمان کدخدا اسدالله شدیم. این مرد خدا تمام شب را صرف ما کرد. چاک گیوه های پاره ما را دوخت، بند ساک های پاره شده ما را تعمیر کرد و حلقه آهنی به ته هریک از چوب دست های ما کوبید و ما را مرد راه کرد و سفارش کرد در گرآب به منزل ملا ایوب گرایی برویم. در شیب گردنه عسلک به کهنه قبرستانی برخوردیم که پایه های چهارطاق های آن برجا بود و دو سه سنگ قبر مورخ 920 و 931 و 940 داشت، سرانجام بر گرآب رسیدیم. ساکنان گرآب بر بام ها برآمده بودند و فریاد می کردند «هوی اِرمنی–هوی اِرمنی». از پیرزنی که سر راه بود منزل ملا ایوب گرایی را جویا شدیم. پیرزن پیش افتاد و ما را به منزل ملا ایوب رساند. در را کوبید و ملا ایوب را خواست. ملایی سفیدپوش، عرقچین به سر که موی سر و ریش او سفید بود در را گشود و ما را به داخل دعوت کرد. خانه تمیز و آراسته، رختخواب ها در چادرشب پیچیده و به دیوار اطاق تکیه داده و کف اطاق از قالی مفروش بود. گفت وگوی مخلص با ملا ایوب شروع شد. ملا از نجوم اطلاعی داشت و سخن از عطارد و زهره و مشتری به میان آمد، اما از اورانوس و نپتون اطلاعی نداشت. شکل مدار زمین را به دور خورشید پرسید. کاغذ و قلمی خواستم و برای او ترسیم کردم. خلاصه شام آوردند و خوردیم و خوابیدیم. صبح برخاستیم و پس از ادای فریضه صبحانه خوردیم و به راه افتادیم و به دهکده گته ده رسیدیم. از آنجا به لمبران و جوستان رسیدیم. جوستان جوزستان بوده و درختان گردوی کهن فراوانی داشت. استراحتی کردیم و چای خوردیم. از جوستان به تکیه رسیدیم که امامزاده ای داشت و دو جفت درهای کنده کاری داشت که دیدنی بود. راه را ادامه دادیم و آرام آرام خود را به «شهرک» طالقان رساندیم. کولباره های سنگین نفس ما را قطع کرده بود. برای صرف چای به قهوه خانه ده رفتیم. در قهوه خانه به شکرالله چاروادار برخوردیم. سه قاطر او را به کرا گرفتیم، هر قاطر به یک تومان که ما را به گازرخان برساند. گردنه الورز در سر راه است و بالا رفتن از آن کار حضرت فیل، به چشمه عزیز و نگار که گوسفندسرا بود رسیدیم شب را در گوسفندسرا خوابیدیم و فردا پای در راه گردنه نهادیم. هرچه می رفتیم راه بود.»

ستوده درباره گرایشش به ایران شناسی با توجه به اینکه ادبیات خوانده، عنوان کرده بود: «ادبیات و اشعار شاعرهای بزرگی را مانند نظامی خواندم و دیدم این ها خوب است، ولی نه در آن ها بر چیزی تسلطی پیدا می کردم و نه درجه ای می گرفتم. فرد باید خودش را بسنجد و بعد به سمت کاری برود. به همین دلیل، به دنبال کاری مثبت و مفید که انجام نشده بود، رفتم و آن را انجام دادم.»

او همچنین درباره دوره دانشجویی خود گفته بود: «من چهار سال دانشجوی بدیع الزمان فروزانفر بودم و با او کار می کردم. روزهای اولی که ایشان آمده بود، گفت «این روزها کسانی که در ایران به دنبال ادبیات می روند، قدرت لازم را ندارند. استاد ما 150هزار بیت شعر حفظ کرده بود، من که استاد شما هستم، اگر به ذهن خودم مراجعه کنم، بیش از 100هزار بیت شعر حفظ نیستم. شما هم که اساتید آینده اید، بیش از چهار یا پنج هزار بیت شعر حفظ نخواهید بود و این یعنی به سرازیری می رویم و نشان می دهد که از گنجایش مغزمان استفاده نمی کنیم»

 منوچهر ستوده 103 سال عمر کرد و راز عمر خود را در 99 سالگی نخوردن غذای مشکوک عنوان کرده و گفته بود:  «هنوز کالباس، سوسیس، پیتزا و «غذاهای مشکوک» نخورده ام و از شهر تهران هم گریزان هستم.»

این چهره فرهنگی تاکید داشت: «باید تمام دقایق و ساعات عمر خود را صرف کارهای مفید کنیم. وقت تلف نکنیم تا به جایی برسیم. این دقایق باید هم برای خود فرد و هم برای دیگران مفید باشد وگرنه فایده ای ندارد. عمر، سرمایه ای است که خداوند در اختیار ما قرار داده است و نباید این سرمایه را با عشرت و نوش بگذرانیم. کسی عمرش را با عشرت و نوش می گذراند و کسی دیگر آن را صرف نوشتن کتاب «احسن التقاسیم» می کند که کتابی ارزشمند و قابل تحسین است.»

فهرست کتاب های منوچهر ستوده بیش از 50 جلد است و کتاب ها و مقالات او نشانه دلبستگی ژرف و عمیقش به تاریخ و پیشینه فرهنگ ایرانی است.

 پایان خبر تیتروز

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "مردی که غذاهای مشکوک نمی خورد" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "مردی که غذاهای مشکوک نمی خورد"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه